سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خانه
مدیریت
ایمیل من
شناسنامه
پارسی یار

 RSS 
 Atom 
مجموع بازدیدهای وبلاگ: 49851
تعداد بازدید امروز: 8
تعداد بازدید دیروز: 5
  • درباره من


  • آن سفر کرده ، یوسف گمگشته  ات باز خواهد گشت .
    ماندگار
    به اختیار خود به این دنیا نیامده ام . او مرا به این جا آورده است . احساس می کنم که اینجا خانه من نیست . خانه من قلمرو نور است . در اینجا سر گردانم ولی ایمان دارم آن کس که مرا به این دنیا آورده است روزی مرا به خانه خواهد رساند .
  • آرشیو


  • تیر 87
  • لوگوی من


  • لوگوی دوستان من
















  • موسیقی وبلاگ


  • اشتراک در وبلاگ


  •  
    آن سفر کرده ، یوسف گمگشته ات باز خواهد گشت .
    دانش، وزیر نیکویی برای ایمان است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
  • ما چقدر فقیر هستیم.....
    نویسنده: ماندگار جمعه 87/4/21 ساعت 11:45 ص
  • ِروزی یک مرد ثروتمند پسر بچه ی کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند ، چقدر فقیر هستند .  آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند .

    در راه باز گشت و در پایان سفر ، مرد از پسرش پرسید :«نظرت در مورد مسافرتمان چه بود ؟ »

    پسر پاسخ داد : «عالی بود پدر .»

    پدر پرسید:« آیا به زندگی آنها توجه کردی ؟»

    پسر پاسخ داد :«بله پدر . »

    و پدر پرسید:« از این سفر چه چیز ی یاد گرفتی ؟»

    پسر کمی اندیشید و به آرامی گفت :«فهمیدم ما در خانه یک سگ داریم و آنها 4 تا . ما در حیاطمان یک فواره داریم وآنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد . ما در حیاطمان فانوسهای تزئینی داریم و آنها ستارگان را دارند .حیاط ما به دیوار هایش محدود می شود ، اما باغ آنها بی انتهاست . !»

    با شنیدن حرفهای پسر ، زبان مرد بند آمده بود . پسر بچه اضافه کرد :«متشکرم پدر ، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم!»

     

    بر گرفته از کتاب  17 داستان کوتاهِ کوتاه http://www.ketab-e-khorshid.com

    پیشنهاد می کنم حتما بخونیدش    

    همش زندگیه        

     


  • نظرات دیگران ( )
  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ