مریم : مامان می آی دست نوشته های سفرمو بخونی ؟
مامان: الان می خوام چایی بخورم باشه برا بعد .
و مامان بعدا یادش رفت .البته یه ساعت بعد اومد و متنمو می خواست ولی من ندادم.
ومتن من نا خوانده در آشپزخانه ماند .
وحالا تو........
اولین کسی هستی که آن را می خوانی .
با این متن ایستگاه ایستگاه جلو میری .
امیدوارم حس مرا درک کنی .
مثه مامان.........!!!!!!