بسم رب المهدی
+ابتدا نوای وبلاگ رو روشن کنید ،سپس کمی صبر کنید...
حالا شروع کنید:
آقا جان !
تقویم را ورق می زنم . دیگر چیزی نمانده .
دیگر چیزی نمانده تا بیایی ، بیایی و نگاه های خیره به تقویممان را بنگری .
می دانم که می آیی . مگر می شود تولد کسی باشد و او حضور نداشته باشد؟
ولی باز هم می آیی و برمی گردی .
یک سال گذشت .....
یک سال گذشت و تو با همان کبوتران قبلی ات به آشیان باز می گردی .
یک سال گذشت و کبوتران پرواز نیاموختند .
وتو........
وتو باز هم تنها ماندی .......
آقا جان!
فدای قدمهایت . باز هم بیا بیا
به امید آنکه دل ما به شوق تو پرواز بیاموزد . پا به پا ی تو...
فدای دستان پر مهرت آقای من !
باز هم دل مارا پر از عطر یاس ، عطر فاطمه(س) کن .
آقای مهربانم !
بیا بیا ..
این بار جای جای قدمهایت را گل های اطلسی می کاریم
تا......
مبادا راه خدا از خاطرمان برود .
آقا جا ن!یادت نرود نیمه شعبان به دلهای ما نیز سری بزن ....